به گزارش همشهری، ساعت11 صبح سوم شهریورماه، تاجری 40ساله از خانه خود در شمال پایتخت خارج شد تا به دفترش در مرکز تهران برود. او پشت فرمان خودروی هیوندا توسان خود نشست اما همان لحظه 2مرد ناشناس سوار ماشینش شدند. یکی از آنها در صندلی جلو نشست و دیگری در صندلی عقب. مردان ناشناس با تهدید اسلحه و شوکر مرد تاجرا را به قسمت عقب ماشین بردند و یکی از آنها پشت فرمان نشست و به این ترتیب ماجرای گروگانگیری کلید خورد.
- 24ساعت بعد
«اگر 3.5میلیون دلار پرداخت نکنید، پسرتان را به قتل میرسانیم.» تماس خیلی کوتاه بود و سریع قطع شد. درست 24ساعت پس از ربوده شدن جوان تاجر، فردی از طریق موبایل او به پدرش زنگ زد و پس از گفتن این جمله تهدیدآمیز تماس را قطع کرد. خانواده مرد تاجر که بهشدت نگران وضعیت پسرشان بودند موضوع را به اداره آگاهی تهران اطلاع دادند و با دستور قاضی رضوانی، بازپرس شعبه هشتم دادسرای جنایی تهران، کارآگاهان تحقیقات خود را آغاز کردند.
- رهایی گروگان
یک هفته از ربودن جوان تاجر میگذشت و در این مدت گروگانگیران دوبار با پدر او تماس گرفتند و خواهان 3.5میلیون دلار پول شدند. آنها چندینبار هم پیامک فرستاده و تهدید کرده بودند که اگر پول را دریافت نکنند، گروگانشان را میکشند و گوشهایش را بریده و برای خانوادهاش میفرستند. در این مدت تیم تحقیق دست از تلاش برنداشت و شبانهروز روی این پرونده کار میکرد تا ردی از گروگانگیران بهدست آورد. تلاشی که در نهایت به شناسایی 2نفر از آدمربایان در پایتخت منجر شد. مأموران موفق شدند هر 2نفر را در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر کنند و همین کافی بود تا صدها کیلومتر آنطرفتر، همدستان متهمان دستگیر شده گروگانشان را آزاد کنند.
مرد تاجر نیمههای شب دهم شهریورماه درحالیکه حوالی شهر ارومیه رها شده بود با کمک یکی از رانندههای عبوری با پدرش تماس گرفت و با واریز پول بهحساب راننده، وی مرد ربودهشده را به تهران رساند.
جوان گروگان پس از حضور در اداره آگاهی مدعی شد ماجرای گروگانگیری زیر سر مردی به نام حسین بوده است. وی گفت: حسین تاجر گاز است و یکدیگر را میشناختیم. در واقع با هم معامله داشتیم. چند سال پیش قرار بود برای او زمین 7.5میلیاردی بخریم اما پس از پرسوجو متوجه شدیم زمین مشکل سندی دارد و همین باعث اختلاف میان ما شد. تا اینکه او با اجیر کردن 4آدمربا مرا ربود و در باغ متروکهای حوالی یکی از شهرهای مرزی زندانیام کردند.
پس از اظهارات این مرد، تاجر گاز و بقیه همدستانش نیز دستگیر شدند. طراح نقشه آدمربایی دیروز برای تحقیق به دادسرای امور جنایی تهران منتقل اما مدعی شد که بیگناه است و در آدمربایی نقشی نداشته است. مرد جوان گفت: من تاجر گاز هستم و سوخت به پاکستان، عراق و افغانستان صادر میکنم.
چند سال پیش 7.5میلیاردتومان به مرد تاجر(گروگان) دادم تا او و پدرش برایم زمینی بخرند اما بعد متوجه شدم که زمینی خریداری نشده و سرم را کلاه گذاشتهاند. حال آنکه اگر زمین را در آن زمان خریده بودند الان 20میلیارد تومان ارزش داشت. آنها اما حاضر نمیشدند پولم را برگردانند.
در این مدت بارها با گروگان و پدرش جلسه گذاشتم و آنها وعده میدادند بهزودی بدهیشان را پرداخت میکنند. از سوی دیگر میدانستم وضع مالیشان خیلی خوب است و این پول برایشان خیلی ناچیز است. با این حال حاضر نمیشدند پولم را برگردانند. درست است که آنها را بارها تهدید کردم اما در آدمربایی نقشی نداشتهام. برای من آبرویم بیشتر از هرچیزی ارزش دارد و هیچوقت با آبرویم بازی نمیکنم.قاضی جنایی برای این متهم و همدستانش قرار قانونی صادر کرده و تحقیقات در اینباره آغاز شده است.
- زنده ماندنم را معجزه میدانم
2روز از آزادی تاجر 40ساله میگذرد. او هنوز آزاد شدنش را باور ندارد و میگوید در مدتی که اسیر آدمربایان بود، بارها مرگ را به چشم دیده است. او در گفتوگو با همشهری از جزئیات 7روز سخت زندگیاش میگوید.
- چطور در دام گروگانگیران گرفتار شدی؟
ماشینم مقابل خانهام پارک بود. میخواستم به شرکت بروم. به محض اینکه پشت فرمان نشستم 2نفر در ماشین را باز کردند و سوار شدند. اسلحه را به سمتم گرفته بودند و با تهدید چشمانم را بستند. بعد مرا به صندلی عقب منتقل کرده و سرم را زیر صندلی بردند تا جایی را نبینم. در بین راه هم 2نفر دیگر سوار شدند و در همان وضعیت به سمت جایی که قرار بود زندانیام کنند حرکت کردند.
- چند ساعت در آن وضعیت بودی؟
چیزی حدود 13 یا 14ساعت با چشمانی بسته زیر صندلی بودم. هرچه التماس میکردم که اجازه بدهند روی صندلی بنشینم اهمیتی نمیدادند و با شوکر تهدید میکردند. نمیدانستم کجا میرویم اما وقتی با هم صحبت میکردند شنیدم که میخواهند مرا به شهرهای مرزی ببرند و بعد از طریق قاچاقچیان انسان مرا از خاک ایران خارج کنند. فکر میکنم قصدشان این بود که مرا به عراق منتقل کنند اما خدا به من رحم کرد که موفق نشدند.
- در این مدت کجا زندانی بودی؟
بعد از 13، 14ساعت رانندگی وارد جایی شبیه باغ شدند. مرا از ماشین که پیاده کردند پایم به چمن میخورد و برای همین حدس زدم باغ است. بعد به داخل اتاقکی بردند و در تمام این مدت چشمانم بسته بود.
- شکنجهات میکردند؟
کتکم میزدند و مدام تهدید میکردند. یکبار میگفتند گوشت را میبریم، بار دیگر میگفتند انگشتانت را تکهتکه میکنیم. یکبار هم میگفتند مرا مقابل حیوانات وحشی میگذارند تا زندهزنده مرا بخورند. یک هفته در دنیایی تاریک بودم. روزی یک وعده غذا به من میدادند آن هم نان و پنیر. تشنه که میشدم حاضر نمیشدند آب دستم بدهند.
هروقت نیاز به سرویس بهداشتی داشتم باید التماس میکردم و بعد از 2روز اجازه رفتن به دستشویی را میدادند. از شدت گرسنگی، تشنگی و وضعیت سختی که داشتم هر لحظه آرزوی مرگ میکردم و با خود میگفتم اگر آنها مرا نکشند با این وضعیت خواهم مرد اما واقعا حالا که اینجا هستم و دنیا را میبینم، زنده ماندنم را معجزه میدانم.
- گروگانگیران را میشناختی؟
نه. اما همیشه در حرفهایشان اسم آشنایی را میآوردند. تاجری که با هم معامله کاری داشتیم. همان فردی که دستگیر شده و حالا میگوید که من و پدرم به او 7.5میلیاردتومان بدهکاریم. اما اصلا چنین چیزی حقیقت ندارد. قرار بود من و پدرم برایش زمین بخریم اما بعد خودش بیخیال شد و اصلا پولی به ما پرداخت نکرد. درواقع وقتی متوجه شد سند زمین مشکل دارد بیخیال خرید آن شد. از حرفهای آدمربایان متوجه شدم که آنها از سوی همین تاجر آشنا اجیر شدهاند.
- در این مدت توانستی با خانوادهات حرف بزنی؟
همان شب که به باغ رسیدیم با تهدید از من خواستند به مادرم زنگ بزنم و بگویم 2هفتهای نیستم و به خارج از کشور میروم. من هم از ترسم یک تماس کوتاه با مادرم گرفتم و بعد از گفتن این جمله تلفن قطع شد. 24ساعت بعد هم یکی از آدمربایان به پدرم زنگ زد و 3.5میلیون دلار برای آزادی من درخواست کرد و گفت اگر این پول را جور نکنند مرا میکشند.
- چه شد که آزادت کردند؟
خودم هم هنوز شوکهام. چون آنها سرگرم هماهنگی با قاچاقچی انسان بودند تا مرا به عراق منتقل کنند. میدانستم در آنجا دیگر دست پلیس به آنها نمیرسد و فکر میکردم به پایان زندگیام نزدیک شدهام. اما وقتی شنیدند که پلیس ردشان را زده و 2نفرشان را دستگیر کرده، ترسیدند و شبانه مرا سوار ماشین کردند. دو سه ساعت رانندگی کردند و بعد مرا پیاده کردند. یکی از آنها گفت تا 20بشمار و بعد چشمانت را باز کن. وقتی چشمانم را باز کردم متوجه شدم که در شهر ارومیه هستم و به این ترتیب آزاد شدم.
نظر شما